♥♥.♥♥♥.♥♥♥
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا ،آب ،زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه ی دل بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت
بزدایم دگر تار کدورت از دل
مشتی را باز کنم تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
و به سر انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است زندگی باید کرد
گر چه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم
شاید به سلامت ز سفر برگردد
بگذار امید بکارم در دل ، لحظه ها را دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم